روشاروشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان

فرشته من 25 ماهه شد

      عزیز دلم مونس تنهایی ام کنارت تمام لحظاتم شیرینتر از عسل است کنارت گذر زمان را متوجه نمی شوم.امان از چرخش سریع عمر.یک ماه از تولدت میگذره .شما تو زیباترین فصل خدا به دنیا اومدی و ما هم تو این ماه از فرصتها خوب استفاده کردیم و با شما به مسافرت و پیکنیک های به یاد موندنی رفتیم.یه سفر به شمال رفتیم .این سفر اولین سفری بود که عاشق دریا و ماسه بازی شدی .دفعه های پیش علاقه ای به دریا و آب بازی نداشتی.تو پیک نیکم که اگه کنار رودخونه بودیم شما کاملا خودتو خیس میکردی و منم در این موارد که بهت خوش می گذره اصلا سخت گیری نمی کنم تا از لحظات گردش خوووووب لذت ببری.عزیزم نمی دونی چققققققققققققققققق...
11 خرداد 1393

نفس مامان دو ساله شد

ت و لد ر ن گ ی ن ک م ا ن ی نفس مامانی و بابایی                          اینم میز شام تولد پرنسس ما ژله رنگین کمان و ژله رنگین کمان پرتقالی پودینگ بیسکوییت وموز و گردو با نارگیل و غذاها که رلت کالباس و سمبوسه وکیک مرغ و الویه و حلیم بادمجان بود که همه رو خودم تنها درست کردم و به کسی زحمت ندادم واسه کمک بیاد.   اینم کیک سه بعدی پرنسس کوچولو  قبل فوت کردن شمع مامان برف شادی زد برات ولی شما ترسیدی و پریدی تو بغل عمه و از اونجا شمعو فوت کردی عزی...
20 ارديبهشت 1393

هستی من

  هستی من مونس من عاشقانه دوستت دارم .عشق مامان تمام سلولهایم عشق تو رو فریاد می زنند فرشته زمینی من. نه سخن ونه قلم توانایی ندارند تا از عشق من به تو بنویسند.زیبای من 24 فروردین اولین بوسه صدادار رو روی لپای مامان به یادگار گذاشتی.اونقدر شیرینی که دوست دارم زمان بایسته تا من بیشتر از کارات لذت ببرم. عسلم وقتی مامان کنار سینک ظرفشویی مشغوله میگی مامادون بالا یعنی مامان جون منو بذار کنار سینک آب بازی کنم حالا مگه دیگه دست از آب بازی بر میداری.عاشق آجیلی و در روزکلی آجیل می خوری. هر چی واست میارم اسمشو میگی مثلا  شیب...........سیب        &nbs...
6 ارديبهشت 1393

13 به در با فرشته 23 ماهه

    نازنینم اینجا اومدیم سیزده رو به در کنیم و اینجا شما ٣ روزه که ٢٣ ماهه شدی. جوجه کوچولوی مامانی مشتاق بودی تا عینک مامانی رو بزنی الهی من قربون کنجکاویات برم عزیزم که دوست داری همه چیزو کشف کنی .کنارت به من خیلی خوش گذشت ولی تا دم رفتن پلک رو هم نذاشتی بر خلاف روزهای دیگه که ظهرها میخوابیدی اون روز دم رفتن تو دستای من از خستگی بیهوش شدی و خوابیدی.اون روز شما دنبال کشف چیزای جدید بودی و من و بابایی لحظه ای چشم ازت بر نمی داشتیم.عشق مامانی ٢٣ ماهگیت مبارک. ...
20 فروردين 1393

سالی که گذشت

          دختر نازم سالی که تمام شد با تجربه های جالبی برایت گذشت.اولین راه رفتن اولین مامان بابا گفتن.اولین قدمهای برفی.اولین نقاشی.اولین تجربه غذا خوردن خودت با قاشق.اولین جیش کردن تو دستشوییت.اولین قدم زدن روی شنهای کنار ساحل و خیلی اولینه دیگه . فکر میکنم سال 92 بیشتر از 91 معنای طبیعت و برف و بارانو درک کردی وبیشتر لذت بردی .در تمام این اولین تجاربت من هم کنارت شاید بیشتر از شما لذت بردم.من در تمام لحظات پا به پا کنارت بودم و شیرینی لحظاتم کنارت صد چندان می شد.اسفند ماه نتونستم زیاد واست بنویسم .اخه هم ...
19 فروردين 1393

نوروز 93

      خورشید خونمون امسال دومین سالی بود که مهمان سفره هفت سین ما بودی الهی مامان قربونت بره امسال رنگ و بوی عید و هفت سینو بیشتر حس می کردی.منم به همین دلیل یه طرحی  واسه سبزه دومین سال تولدت طراحی کردم و یه دشت رو برات تداعی کردم و توش به خاطر ٢ سالگیت ٢ شمع گذاشتم و سه میوه درخت کاج رو داخلش گندم سبز کردم به خاطر جمع سه نفرمون و اسمتم پایینش با سبزه نوشتم.البته با کامپیوتر واست  مشخص کردم که اسم قشنگتو بعدها ببینی مامانی.یه سبزه دیگه هم به شکل کادو در اوردم که سنبلی از سبزی و طراوت از طرف عمو نوروز باشه.تنگ ماهیمون اونقدر...
18 فروردين 1393

عشق مامانی 22 ماهه شد

  هستی من ٢٢ ماهه که از بهشت پا به خونمون گذاشتی و خورشید خونمون شدی و به زندگیمون گرمای بیشتری دادی.شیطونیاتو که نگو که مصادف شده با خونه تکونی خونمونو مامانی کلی خسته میشه.باید برات از شیرین زبونیت بگم که بخشی از شعرهای کودکانه رو واست می خونم و بعدش مکث میکنم تا چند کلمه بعدی رو شما بگی.کلی ذوق صحبت کردنتو میکنیم.سر یه فرصت دیگه می نویسم تا چه کارایی میکنی و دل ما رو می بری                     ...
13 اسفند 1392

شیرین عسل مامان

  شیرین عسلم از کدوم شیرین کاریات بگم عزیز دلم.١٩ بهمن  یعنی ٤ روز پیش بدون اینکه ازت بخوام منو ماما دون(جون) صدا زدی و بابایی رو هم بابا دون (جون).امروزم وقتی بابایی داشت نازت می کرد گفتی بابا ناز کرد.عزیزم روز به روز خانومتر میشی و من روز به روز عاشقتر.هر روز ازم می خوای تا گوشی رو بدم تا با بابایی صحبت کنی اونم چه صحبتی.بابا میگه دخترم صبحانه خوردی و شما میگی ببییی یعنی بله .پازلاتو حل کردی و شما میگی بببیییی...خلاصه اونقدر با نمک صحبت میکنی که دلمونو بردی .شیرینم دلم میخواد زمان بایسته تا بیشتر از کارات لذت ببرم ولی این ارزو ممکن نیست پس باید قدر این لحظات رو بیشتر دونست.مام...
24 بهمن 1392

روشا در نمایشگاه بازی و سرگرمی کودک

  عزیز مادر اینجا نمایشگاه بازی و سرگرمی کودک و نوجوانه و من و بابایی از این فرصت استفاده کردیم تا وسایل و بازی های هوش و خلاقیت برات بخریم.خیلی گشتیم تا تونستیم چیزای خوبی برات بخریم.کنارش واست یه چرخونکم خریدیم  که از همون اول عاشقش  شدی و تا خونه باهاش بازی کردی.   البته ما قبلا برات مجموعه صد افرین رو خریدیم ولی این بازیا خلاقیتتو تقویت   میکنه.عسلم نباتم توخودخوشبختی هستی و با تو همه چیز زیباتر وشیرینتره.امیدوارم همه پدرها ومادرها کنار فرزندانشون خوشبخترین عالم باشند.امین یا رب العالمین            &n...
13 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد